سال89 سهم سینمای متفاوت ایران، یا اکران تکسانس بود یا اینکه در بدترین شرایط مثل ایام جشنواره نوبت به نمایش فیلمهای هنری میرسید؛ اتفاقی که برای «پرسه در مه»، «آتشکار» و حتی فیلمی چون «حوالی اتوبان» رخ داد که این آخری از ویژگیهای جذب مخاطب نیز برخوردار بود و قطعا اگر در شرایط بهتری اکران میشد میتوانست گیشهای پررونق داشته باشد. این حکایت اکران فیلمهای فرهنگی است که تازه در 2سال اخیر امکان نمایش عمومی اگرچه به شیوهای نامناسب یافتهاند وگرنه تا چند سال پیش که اغلب این آثار در بایگانی راکد باقی میماندند.
در این سالها بارها شاهد تدوین طرحهایی برای اکران محصولات فرهنگی سینمای ایران بودهایم که البته تقریبا هیچکدام این طرحها سرانجام مطلوبی نیافتند. در همه این سالها انگار آثار متفاوت باید جوری به نمایش درمیآمدند که این نکته ثابت شود که این فیلمها نمیفروشند. طبیعی است ک سینمادار رغبت و علاقهای به اکران چنین آثاری نشان ندهد و میان یک کمدی عامهپسند و یک فیلم با ساختار متفاوت، اولی را انتخاب کند. نکته جالب توجه، منبع سرمایه تولید آثار هنری است. بسیاری از این فیلمها به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با پول دولت تولید میشوند. جالب اینکه دولت انگیزهای برای بازگشت سرمایه ندارد.
فیلمها را در جشنواره نمایش میدهند و جوایزی همه به آنها اختصاص مییابد و بعد دیگر کسی به فکر اکران عمومی نیست. گاهی اوقات تنها پیگیر و سماجت کارگردان باعث میشود نوبت اکرانی به این فیلمها اختصاص یابد. مدیران سینمایی فعلی از همان ماههای اولیه حضورشان از تقسیمبندی فیلمها به سینمای اکران و سینمای غیراکران خبر دادند؛ اینکه قرار است برخی از فیلمهای سینمایی فقط برای عرضه در شبکه نمایش خانگی و تلویزیون تولید شوند. این البته اتفاقی است که در بسیاری از کشورهای صاحب سینما رخ میدهد.
در هالیوود هم فیلمهایی هستند که مستقیما روی DVD عرضه میشوند و اتفاقا به توفیق تجاری همه میرسند. مثلا سالهاست اغلب اکشنهای استیونسیگال به جای اکران در سینما روی DVD به بازار میآیند و البته همچنان نیز مشتری ثابت خود را دارند. همچنان که در حوزه اکران نیز کاملا پذیرفته شده است که محصول عظیم کمپانی پارامونت به صورت همزمان در 2هزار سالن اکران شود و سهم فیلم کوچک، هنری و کمهزینه یک کارگردان مستقل 300سالن باشد. در این تقسیمبندیها، منطقی رعایت میشود که در آن نه سینمای جریان اصلی لطمه میبیند و نه سینمای مستقل.
در اینجا اما بخش قابل توجهی از محصولات متفاوت سینما جز در شرایط نامطلوب امکان اکران نمییابند. فیلمی چون «جدایی نادر از سیمین» و کلا آثار فرهادی در این سالها استثنایی هستند که تبدیل به قاعده نمیشوند. فیلمهای فرهادی آثاری هستند که به صورت توأمان هم توجه نخبگان را جلب میکنند و هم در طیفهای مختلف تماشاگران مورد توجه قرار میگیرند.
چنین موقعیتی مثلا برای فیلم ارزشمندی چون «پرسه در مه» ساخته بهرام توکلی وجود ندارد. به همین دلیل فیلم در فصل نامناسب بهگونهای اکران میشود که فقط به نمایش درآمده باشد. در واقع شیوه اکران فیلمهای متفاوت، بیشتر به رفع تکلیف شباهت دارد. ضمن اینکه در ایامی مثل موعد برگزاری جشنواره فیلم فجر هم کسی تمایلی به اکران فیلمش در این روزها نشان نمیدهد و سینماهایی که آثار جشنواره را نمایش نمیدهند در این روزها هم نیاز به آثاری برای اکران دارند و چه فیلمهایی بهتر از آثاری که هیچ وقت دیگری برای روی پرده آمدن ندارند و سازندگان هم چارهای جز تندادن به این شرایط ندارند. اسماعیل میهندوست کارگردان «برخورد خیلی نزدیک» در گفتوگو با رسانهها بارها تأکید کرد که به او گفتهاند اگر فیلمات در ماه اسفند به نمایش درنیاید فرصت بهتری در انتظارش نخواهد بود. در واقع اجبار باعث میشود که کارگردانی تن به اکران در فصلی بدهد که مشخص است هر فیلمی با هر کیفیتی در آن موعد نخواهد توانست تماشاگر پرتعداد بیابد.
حالا راهحل چیست؟ باید به همین شیوه رویه را ادامه داد و به تعبیر فیلمسازان، به جای اکران، فیلمسوزی کرد یا اینکه به دنبال روشهایی کارآمد و امکانپذیر برای نمایش عمومی این دست از آثار رفت؟ سالها پیش فیلم «شبهای روشن» اکران محدود با زمان طولانی را تجربه کرد و نتیجهاش هم دستیابی به فروشی بود که حتی علاقهمندان فیلم هم نمیتوانستند پیشبینیاش کنند.
«شبهای روشن» هم فیلمی بود که سینماداران به اتهام «هنری» بودن علاقهای به اکرانش نشان نمیدادند. با تلاش تهیهکننده بالاخره 4 سالن در اختیار «شبهای روشن» قرار گرفت؛ سینماهایی که اغلب محیط مناسبی برای نمایش فیلم متفاوت فرزاد موتمن به شمار میآمدند. تعداد سینماهای «شبهای روشن» گرچه زیاد نبود ولی زمان قابلتوجهی (نزدیک به 3ماه) به اکران این فیلم اختصاص یافت و البته فیلم هم توانست ارتباط خوبی با مخاطب برقرار کند. آن سال «شبهای روشن» بیآنکه کوچکترین بهرهای از عناصر سینمای تجاری برده باشد بیشتر از برخی فیلمهای گیشهای فروخت؛ اتفاقی که نشان داد فیلم هنری خوب اگر درست اکران شود میتواند تماشاگر داشته باشد.
با این حال در این سالها کمتر شاهد چنین رویکرد برای اکران آثار متفاوت سینمایی بودهایم. چه اشکالی دارد از میان این پردیسهای سینمایی که سالنهای متعددی دارند، به صورت برنامهریزی شده و هدفمند مکانهایی ثابت به اکران فیلم فرهنگی اختصاص یابد؛ طوری که این مکانها دارای هویت شوند و علاقهمندان سینمای متفاوت بدانند که فرضا سالن مشخصی از پردیس سینمایی مثلا ملت یا زندگی در تمام طول سال فقط فیلمهای هنری را اکران میکند؛ اتفاقی که در دهه50 و در اوج ترکتازی فیلمفارسی رخ داد و سینما کاپری (بهمن فعلی) به جای اکران «پاشنه طلا» و «جوجه فکلی» و «اکبر دیلماج»، آثاری چون «پستچی»، «طبیعت بیجان»، «شازده احتجاب» و «گزارش» را به نمایش درآورد و از این کار متضرر نیز نشد که هیچ، آنقدر سود داشت که این رویه را ادامه داد.
فیلم فرهنگی برای دیدهشدن به مکان مناسب و ثابت برای اکران نیاز دارد. این البته فقط یکی از نکات مهم در این خصوص است و درباره شیوه اطلاعرسانی و تبلیغات این نوع فیلمها نیز باید نکاتی را لحاظ کرد؛ نکاتی که در اغلب موارد مورد غفلت قرار میگیرند. در شرایط فعلی به بخش قابل توجهی از آثار متفاوت سینمای ایران، به چشم بچههای سرراهی نگاه میشود. اگر واقعا دغدغه اعتلای سینمای ایران را داریم و تنها شعارش را نمیدهیم، با استفاده از نظرات کارشناسان به دنبال روشهایی برای درست دیده شدن محصولات فرهنگی باشیم، نه اینکه از این آثار صرفا برای پرکردن جدول اکران در ایامی که هیچکس حاضر نیست فیلمش را به نمایش درآورده استفاده کنیم.